( طاهاجون .نفس دل مامان وبابا ) nahalakema

آهای شماکی هستین داره وب پسرمنو میخونین لطفا نظربزارین ببینم کی هستی اینموقع شب اگه به طه نگفتم یک آشی برات نپختم....    

تفنگت را بردار دلاورمرد ..................ماشه اش را بچکان............ بگذار دشمنان ایران بدانند که شما مردان رزمنده آینده ی این کشورید  به همت شما  اجنبی نمیتواند برایران پا بگذارد  ...

  سرگذشت توپی که چراغ داخلش روشن میشود ودل همه بچه ها را شادمیکند این چنین بود که فقط یک روز با طه زندگی کرد وبقول خودش بفت (رفت) و گل پسرم سرش را گذاشت لب دهانش وخیلی راحت کند وخندید  ...

    تا میگیم دست به سینه بشین  -چشم بابایی وباناز وادای مخصوص خودش اینطوری می نشینه ...

    که ملائک موقع خوابت بالای سرت به نگهبانی تو می پردازند من کی ام؟   چشمانت رادوست دارم زیرا از معصومیت خاصی برخوردار است     دوتا چشم داری یکی چشم چپ یکی چشم راست ماشالله به خواست خدا هردوتا بیناست پسرم تو باید همیشه شکرگزار خداوندی باشی که تورا بینا آفرید.     خدایاتورا سپاس که فرزندم هوای سالمی را که به ما بندگانت عطا فرمودی استنشاق میکند     خدایا صدشکروصدسپاس که لبهای فرزندم سالم و زیباست         و دستانی که در آینده قلمی بر دست بگیرد وفرد مث...

امروز برای گل پسرم بگم که از صبح که بیدار شدی کارامونو که کردیم از چهار راه لشکر با مترو رفتیم خونه بشته جون باطی و.....خیلی به همه مون خوش گذشت وشما اقای گل تا تونستی شیطنت کردی وکلی بازی کردی هم تو دلت برای اونا تنگ شده بودوهم اونا. وکلی صفاکردی به قول معروف سر وصورتتو صفا دادی آبپاش گلابپاش کردی اینم عکسای نازت عزیزم . ضمنا از امروز هم به همه میگی عزیزم.............بانازوادای مخصوص خودت       طه قبل از رفتن به سلمونی....     وحالا بعداز آمدن از سلمونی.....               ...

39 روز دیگه در چنین ساعاتی چی شد؟