طهطه، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

( طاهاجون .نفس دل مامان وبابا ) nahalakema

بازم سرماخوردگی.........

این سرماخوردگی از سر بچم دست بردار نیست دوروزه که طه جون خیلی بی تابی ومرتب بهانه گیری میکرد بردیمش دکتر  وقتی دکتر توی گلوی طه را نشون باباش میده باباش حالش گرفته میشه  بچم تو گلوش پر چرک بوده سفید سفید  چقدر طفلکی درد میکشیده  وقتی صدای آهنگی بلند بشه طه میره وسط ومیرقصه  بچم از بس خوش اخلاق وبی ریاست منتظر نمیشه کسی براش بفرما بزنه وخودش میره وسط .ولی شب جمعه که خونه ی عمو حسن دعوت بودیم از هرگوشه ی خونه که صدای موسیقی بلند میشد بچم  نا نداشت دستی تکون بده  وقتی دکتر گفت گلوش چرک کرده تازه فهمیدم بچم چی میکشیده ونمیتونسته به ما بفهمونه وفقط بهانه...
28 اسفند 1391

فرهنگ لغات جدید طه

رادا.................. یعنی کسی را صدا میزند رادادا.....دادا .یعنی منو ببر بالا رادا....دودو  یعنی بریم سراغ گربه های توی حیاط بابا که شامل اسم همه میشود بابا مه مه ..........یعنی غذا میخوام بابا به به ..یعنی آب میخوام بابا اده .یعنی بده وقتی هم با کاری مخالف باشه با انگشت اشاره چندبار تکان میده  ونه را به ما می فهماند جلوی کامپیوتر می ایستد ومیگه بابا ......ودستش را تکان میدهدب ه نشانه ی اینکه آهنگ برای رقصیدن میخواهد   ...
25 اسفند 1391

گنجشک لالا......سنجاب لالا...........طه لالا.............

وقتی همراه پدر به شهربازی پاندا رفتی آنقدر بازی کردی که خسته شدی  ونهایتا اینکه با خیال راحت روی زمین که انگار رختخواب پرقو برایت   پهن کرده ب ودند لالا را انتخاب کردی که زودتر از پاندا بیرون آمدید  ومتاسفانه آن شب سرما خوردی وتب کردی وفعلا امروز که 23 اسفند 91 است شما چهار پنح روزه که آب ریزش بینی داری ومرتب چوشانده نوش جان میکنی وکمی هم بهتر شده ای    ...
22 اسفند 1391

توپ سنگین

  وای خدای من به نظرم این آقاهه به جای هوا تو این توپه ده کیلو جیوه ریخته توپ نبودکه.......... یک گلوله آهنی بود اصلا نمیتونستم بلندش کنم خداخیرش بده آقاهه رو خودش اومد کمکم خودش میدونست چه کرده همه رو هوایی کرده خو........معلوم شد توپه یک کمی به جایی گیر کرده بود که من  نمیتونستم بردارم ...
22 اسفند 1391

تحمل کن بابایی

چی؟........................................؟ نمی فهمم؟ چی شده ؟ بابایی باز من اومدم شهربازی بازمنو صدا میکنی؟ نه اصلا فکرش را هم نکن من بیام بیرون ؟ نه بابا ابدا به این چیزا فکرنکن که مشکل بتونی منو از اینجا به این زودیا ببری بیرون ! مگه خودت نگفتی اگه پسر خوبی باشم منو میبری پارک ؟ پس تحملت کم شده باباجون ! میخواستی به من قول ندی................ حالا هم باید حوصله کنی وبشینی منو تماشا کنی باشه باباجون؟..............     ...
22 اسفند 1391

خیال..........

  وقتی با چشمانت این چنین می نگری آن وقت است که می فهمم در خیال تازه ای هستی بله طه جان ! هروقت که بخواهی تصمیمی را عملی کنی اول روی هرچیزی زوم میکنی وبعد یکباره از جا برمی خیزی  وشروع میکنی : یا پرتش میکنی یا برمیداری وبا آن بازی میکنی یا جایی که فقط خودت بدانی قایمش میکنی که ما باید ساعتها دنبالش بگردیم یا میرود توی سبد اسباب بازی هایت   ...
22 اسفند 1391

مادر...................

مادر که باشی همیشه دلت دنبال بچه ات هست  حتی اگر با بابا به بهترین جا برای تفریح برود  مادر که باشی یک گوشه دلت دنبال پسرت میگردد  مادر که باشی دلت برای  پسرت که همیشه پیش توست ووابسته ی توست تنگ میشود  امروز یک سال ونیم است که من مادرم    ...
22 اسفند 1391