طهطه، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

( طاهاجون .نفس دل مامان وبابا ) nahalakema

صحبت مادر وپسر

پسرم این روزها که تو داری بزرگتر میشوی ودر ماه  هفت با مادر همراه میشوی خیلی آرامتر شدم وصبورانه روزهای سنگینی را میگذرانم من این روزها حسابی دلم برای آمدنت تنگ شده  دلم میخواهد هرچه زودتر تورادرآغوش بگیرم درون لحظه لحظه ی زندگیم تورا کم دارم وسخت منتظرت هستم آخه عزیزم این احساس مادرانه ی من است که برای آمدنت ثانیه شماری میکنم گرچه میدانم با خودت نور وصفا می آوری ومن مادری خواهم بود که برایت از جان مایه خواهم گذاشت وعلی پدرت این مرد زندگیم وبهتر از جانم هم نیز! ما هردو خوشحالیم از اینکه تا سه ماه دیگر حتما تورا درکنارمان خواهیم داشت خودت چه ؟آیا توهم خوشحالی ؟ ...
16 شهريور 1390

سلام آقاپسر

بالاخره پس از ٦ماه ما فهمیدیم که نی نی مون یک آقا پسره  انشاالله قدمش خیر باشه وبسلامتی زیر سایه آقا ومولایمان امام زمان بزرگ بشه وماوهمه ی مامان بزرگا وعموجونا ودایی جونا وعمه خانوما دامادیشو ببینند الهی بچه اهل وصالحی بشی مادر............. الهی محب اهل بیت بشی  الهی در آینده ضمن اینکه مومن وبا خدا بشی برای مملکت هم فرد مفیدی بشی وبرات دعا می کنم عاقبت بخیر بشی ...
24 مرداد 1390

روز سرنوشت

سلام مامانی ببخش منو که چند وقتیه که نیومدم سراغت وبرات چیزی ننوشتم نگی مامانم بی خیاله نه عزیزم  تو دیگه ماشاالله بزرگتر شدی وشیطنتهات شروع شده ومامان کم کم داره سنگین تر میشه امروز رفتم دکتر وفردا سونو دارم تا جنسیت شما که یا آقا هستین یا خانم مشخص میشه از حالا خوشحالم  تا فردا زودتر بیاد مامانی........... الهی سالم وسلامت باشی هرچی باشی برای اومدنت همه دارن لحظه شماری می کنن نفسم ...
19 مرداد 1390

یواشتر مامان جان

قربون اون تکونای تو بشم که معلوم میشه در آینده کاراته باز میشی امروز دیگه خیلی می پری از این ور به اون ور انقدر پرتلاش شدی که دیگه از روی لباسم دیده میشدی و
1 مرداد 1390

بدون عنوان

همه دارن ماه شماری میکنند که برای آمدنت مقدماتی رو فراهم کنند وسایل وکمد ودیکر چیزها واز همه  مهمتر خودم که دارم در هوای گرم تابستون کم میارم  عیبی نداره مامانی جون مزه مادر شدن به همین چیزاست دیگه......................... هنوز بعدازاین بیدار خوابی.وگگریه های شبانه و. ......همه وهمه رو بجون میخرم مادر تا تو بیایی  ر ...
29 تير 1390

دو دوست بعدازاین

ر مامان جون وباباجون این من و  پسر عمو فرهادیم که با فاصله 4  الی5 ماه بدنیا میایم وقول میدیم که مثل باباهامون که باهم خیلی دوست وصمیمی هستند ما هم  همدیگه مونو دوست داشته باشیم هورا........................... ...
21 تير 1390

بیا تا مثل پروانه دورت بگردم

بیا نازنینم که دلم برایت بسی تنگ ودر تب وتابست     و...........قلبم را برای جای دادن تو عزیز دلبندم آماده میکنم    وبرای آمدنت خانه ای از جنس حریر وگل میسازم تا با تو وباباعلی زندگی را با شادمانی سپری کنیم         و........... تو را در صندوقجه ای از گل جای خواهم داد ورختخوابت را پراز گل های نسترن واقاقیا خواهم کرد....     http://s10.rimg.info/69459d251e7389b6e24fe169c3dfa3f5.gif    http://s10.rimg.info/d85606dcf4c96ee8fb250adbcab50ad6.gif     هنوز نیامده گریه هاتو به من نشون میدی ؟  برای اونایم چاره دارم  &nbs...
19 تير 1390