حرفهای دل من(مامان اعظم)
طه عزیزم ،نورچشمانم من وتو دو دوست ودو یاور هم هستیم از صبح تا وقتی که بابایی بیاد خونه من خونه رو تمیز ومرتب میکنم وتونیز در شلوغی خانه نمره بیست را دریافت میکنی واین برای من مادر که می بینم فرزندم در خانه تکانی هرروزه به من کمک میکنه خیلی شادی آوره وکیف میکنم وباعشق جمع وجور میکنم فقط روزهایی که بخوام ماشین لباسشویی روشن کنم دیگه شما مجالی به من نمیدی واین از خصوصیت همه ی پسرهاست که از دخترا شیطون ترن برای پسرگلم بگم که روزی که منوبابایی باهم ازدواج کردیم چون شکرخدا هم کفو هم بودیم همه چی را به اسانی پیش بردیم والحمدالله زندگی خوبی داریم وبرای همه ی نعمتهای خدا وداشتن تو وبابایی خداراشاکرم خدایا خودت میدانی که هردوی...
نویسنده :
مامان اعظم-باباعلی
16:48