طه خجالتی
اول که میای بالا مشغول انداختن کفشها به راه پله ها میشی چون این کارو خیلی دوست داری بعدکه کفشای خودتو جفت میکنی وکناری میزاری از خحالت سرتو پایین میندازی ...
نویسنده :
مامان اعظم-باباعلی
21:25
لب تراس طبقه ی سوم خونه ایستاده است
ومشغول کندن دماغ من.................... ...
نویسنده :
مامان اعظم-باباعلی
11:27
اینم ججو جو برای طه جون
دودو هایی برای طه جون
طه ی خوشه چینم.............زیردرخت آلبالو تو خونه .
طه وپنکه
اولا که وارد خانه میشد فورا میگفت اوووووووووووووووووووه اوووووووووووووووه یعنی مثلا این خطرناکه ومن میترسم........ ولی حالا ترسش ریخته وتبدیل به شجاعت شده وخودش پنکه را روشن میکنه ...
نویسنده :
مامان اعظم-باباعلی
17:48
وقتی دستش به زنگ نمیرسد مثلا داره در میزنه................
طه راننده شده.................
هیچکس قدر زحمتای این بچه رانمی داند
آقای باغبان باشی ...خسته نباشی.... ...
نویسنده :
مامان اعظم-باباعلی
17:34