یک روز تو باغ باباحسین به روایت تصویر
یکی بود یکی نبود زیر این آسمون آبی پسرم ،شما یک بابابزرگ مومن ومهربون داری که تو ولایت خودشون از احترام خاصی برخوردارن
روزجمعه 31 خرداد همه مون توی خونه باغ باباحسین دعوت بودیم
باباحسین این مرد خدا با کمک عموها خونه باغ رو که دقیقا روی یک تپه ی بلند بالاست درستش کردن وتابستون که میشه دیگه همه مون میریم اون بالا وبهت بگم که راهش کمی هم سخته ولی به عشق بودن دور هم اون راه برامون آسون میشه وشما پسرم یاد بگیر که بعد از این که دیگه از بغلمون بیای پایین .خودت باید این راه را بری مواظب باش
حالا به روایت تصویر اون خاطرات رو برات زنده نگه میدارم
این نمای خونه باغ باباحسینه
توی تاکستان باباحسین
بهانه گیری توپسرم که میخواستی دائما بغل بابایی باشی
در حال چیدن برگ مو برای دلمه
کنار مرغ وخروس ها
مامان (لباس آبی).نفرپشت به دوربین زن عموحسن ونفر وسط زن عمو محمد ونفر ایستاده خاله جون ومهدی پسر عمه فاطمه جون.در حال شستن ظرفها کنار چشمه واستخروشکار لحظه ها از طرف من
واین قسمتی که همه عاشق بوی نون ودود وچای دودی تو کتری های مخصوص عزیزجون
وهندوانه ای که تو آب چشمه سرد میشود.......
وظرفهایی که به سبک قدیم خشک میشوند
وگنجشکی که عمو محمد برای تو گرفته اند