طه پسر شب زنده دارم.......
شاپسر مادر طه جان ! سلام وصدسلام به پسر شب زنده دارم......
چندروزیه شما............آقاپسرگل سینه خیز میکنی و دستتو به میز شیشه ای میگیری ومیخوای که بلند بشی واین کا رتو که خیلیم بهش علاقه داری دست انداختن به پایه میز وگاهی سعی میکنی خودتو آویزون میز بکنی خطرناکه ماهم برای همین میز رو به طبقه بالای خونه یعنی خونه عمه عسل منتقل کردیم چون میز شیشه ایه وترسیدم که به لبت بخوره
الآن ساعت یک نصفه شبه وشما شازده پسر تازه اول بازی وسرگرمیته وبابایی که خسته ست وصبح باید بره سرکار بخاطر تو بیداره وداره با پسرش بازی میکنه آخه تو عزیز دلشی نفسشی قند عسلشی پسر نازشی وگاهی تا نیمه شب برات لالایی میخونه من وتو مامان جون باید قدر بابایی رو بدونیم خدا سایه شو رو سرمون مستدام بدار
نترس پسرم دهانت خونی نشده از آلبالوهای درخت تو حیاط کندم ودورازچشم بابایی که همش میترسه ومیگه بچه نباید هرچی هرچی بخوده دورلبتو قرمز کزدم خوشگل تر شدی عزیز دلم ................