ژست های پسرم
یکی بوی یکی نبود زیر گنبد کبود یک آقا پسری بود که اسمش آقاطاها بود خیلی بچه آرام ومتینی بود یک روز یک کاهو جلوی صورتش گرفتیم جاتون خالی که چه کرد سروصداهای قشنگی که همه بچه های این سن دارند قه قه قه وخلاصه تلاش زیاد برای گرفتن اون کاهو ی سبز که اسباب بازی بود
از چی متعجب شدی نانازم؟
تمام نیروشو بکار انداخته تابتونه اون کاهورو بدست بیاره تلاش برای یادگیری
ازهیجان زبونشو در میاورد وماهم خوشمون میومد وهی کاهورو میبردیم بالاتر تا تلاشش بیشتر بشه
وقتی خسته میشد چند لحظه ای دستاشو به هم میمالید ودوباره شروع میکرد
تا بالاخره تونست اونو بدست بیاره ومحکم گازش میزد آخه دندوناش میخارید
اینم ثمره ی کاروتلاشش .اونقدر به دندوناش کشید که خودش گریه اش گرفت
قصه ی ما به سر رسید آقا طاها به کاهو ی خوردنی نرسید
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی